جدول جو
جدول جو

معنی شیشه گر - جستجوی لغت در جدول جو

شیشه گر
کسی که شیشه سازد آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند
تصویری از شیشه گر
تصویر شیشه گر
فرهنگ لغت هوشیار
شیشه گر
((~. گَ))
کسی که آلات و ادواتی از شیشه درست کند
تصویری از شیشه گر
تصویر شیشه گر
فرهنگ فارسی معین
شیشه گر
کسی که شیشه می سازد، آنکه آلات و ادوات و ظروفی از شیشه درست می کند
تصویری از شیشه گر
تصویر شیشه گر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیشه گری
تصویر شیشه گری
حرفه و شغل شیشه گر، شیشه تراشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه گری
تصویر شیشه گری
شغل و عمل شیشه گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه گردن
تصویر شیشه گردن
احمق، کودن، کم خرد، ابله، دبنگ، خام ریش، چل، کم عقل، گول، نابخرد، بدخرد، لاده، دنگل، غمر، کردنگ، گردنگل، تاریک مغز، انوک، بی عقل، فغاک، ریش کاو، کهسله، تپنکوز، غتفره، کانا، خل، خرطبع، کاغه، سبک رای، دنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه گر
تصویر پیشه گر
پیشه ور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه بر
تصویر شیشه بر
کسی که شغلش بریدن و جا گذاشتن آن در پنجره ها و در هاست
فرهنگ لغت هوشیار
آن که دارای روش و طریقه است، معشوقی که به همه فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه به کار برد، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه بر
تصویر شیشه بر
کسی که پیشه اش بریدن شیشه و جا دادن آن میان در و پنجره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوه گر
تصویر شیوه گر
دارای ناز و عشوه، شیوه کار، شیوه باز، کنایه از معشوق دارای ناز و عشوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوه گر
تصویر شیوه گر
((~. گَ))
حیله گر، اهل ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیشه بر
تصویر شیشه بر
((~. بُ))
آن که کارش بریدن شیشه و نصب آن در پنجره یا در است، ابزار بریدن شیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشه گر
تصویر پیشه گر
پیشه کار، پیشه ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه گر خانه
تصویر شیشه گر خانه
محلی که در آن شیشه سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه گردان
تصویر شیشه گردان
حیله گر، مکار، حقه باز، شعبده باز، شیشه باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه گرخانه
تصویر شیشه گرخانه
کارخانۀ شیشه سازی، کارگاه یا کارخانه ای که در آنجا آلات و ادوات و ظروفی از جنس شیشه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
فریبکار، فریبا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشه ور
تصویر پیشه ور
شاغل، کاسب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آینه گر
تصویر آینه گر
سازنده آیینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
حیله باز، مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره گر
تصویر خیره گر
متحیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
اهل حرفه صنعتگر صانع صنعتکار پیشه کار پیشه گر: و پیشه ور و بازرگان بیشتر غریب اند زیرا که مردمان این ناحیت (قارن) جز لشکری و برزیگر نباشند. توضیح فرهنگستان پیشه وران (جمع پیشه ور) را بجای کسبه و اصناف پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه یی
تصویر شیشه یی
منسوب به شیشه زجاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
کسی که شیشه سازد آنکه آلات و ادواتی از شیشه درست کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشه بری
تصویر شیشه بری
عمل و شغل شیشه بر، دکان شیشه بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوه گری
تصویر شیوه گری
ناز کرشمه دلفریبی، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
مکار، بامکر و فریب، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانه گر
تصویر شانه گر
شانه ساز، شانه تراش، کسی که شانه می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمه گر
تصویر بیمه گر
شرکتی که جان یا مال کسی را از خطرها و خسارات احتمالی بیمه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیره گر
تصویر طیره گر
خشمناک خشم آلود غضبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه ور
تصویر پیشه ور
((~. وَ))
دارای پیشه، کسی که دارای کار و هنری است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیله گر
تصویر حیله گر
((~. گَ))
نیرنگ باز، مکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیوه گری
تصویر شیوه گری
ناز، کرشمه، دلبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیشه کار
تصویر شیشه کار
شیشه گر، شیشه ساز، کسی که شیشه می سازد یا آلات و ادواتی از شیشه درست می کند
فرهنگ فارسی عمید